این آزمون به شما کمک میکند تا الگوهای فکری ناخودآگاهی را که ممکن است بر تصمیمات معاملاتی شما تأثیر بگذارند، شناسایی کنید. لطفاً با صداقت مشخص کنید هر جمله تا چه حد در مورد شما صدق میکند.
-
اگر به تازگی یک معامله بزرگ و موفق در یک سهم خاص داشتهام، تمایل دارم دوباره روی همان سهم معامله کنم.
-
برایم سخت است که بپذیرم تحلیل اولیهام در مورد یک سهم یا ارز اشتباه بوده است.
-
برایم سخت است سهمی را که برای مدتی طولانی داشتهام بفروشم، حتی اگر دیگر چشمانداز خوبی نداشته باشد.
-
ارزشی که برای سهمهای داخل سبد خودم قائل هستم، بیشتر از ارزشی است که برای همان سهمها اگر آنها را نداشتم، قائل بودم.
-
تحلیلهایی که به راحتی در رسانهها پیدا میشوند، وزن بیشتری در تصمیمگیری من دارند تا تحقیقات عمیقتر.
-
برایم سخت است که یک فرصت معاملاتی را که همه در مورد آن صحبت میکنند، نادیده بگیرم.
-
اگر یک معامله که کاملاً بر اساس استراتژیام بوده ضررده شود، استراتژیام را زیر سوال میبرم.
-
اغلب بر اساس هیجانات ایجاد شده در شبکههای اجتماعی یا گروههای گفتگو، وارد یک معامله میشوم.
-
موفقیتهای شانسی را به حساب مهارت خودم میگذارم.
-
برای جلوگیری از ثبت یک ضرر کوچک، یک معامله زیانده را برای مدتی طولانی نگه میدارم به امید اینکه به نقطه سر به سر برگردد.
-
داستان موفقیت یا شکست بزرگ یک دوست یا یک فرد مشهور، بر استراتژی من تأثیر میگذارد.
-
معتقدم که میتوانم بازار را بهتر از میانگین معاملهگران پیشبینی کنم.
-
یک معامله سودده را خیلی زود میبندم تا سودی که به دست آوردهام را از دست ندهم.
-
اغلب به بالاترین قیمتی که یک سهم در گذشته داشته فکر میکنم و انتظار دارم دوباره به آنجا برسد.
-
وقتی در یک روند صعودی شرکت نکردهام، احساس اضطراب و پشیمانی میکنم.
-
پس از یک معامله موفق، آن را شاهدی بر درستی تحلیل کلی خودم میدانم.
-
حد ضرر خود را جابجا میکنم تا از فعال شدن آن و ثبت ضرر جلوگیری کنم.
-
برایم سخت است که بپذیرم یک تصمیم خوب هم میتواند نتیجه بدی داشته باشد.
-
اگر یک معامله که با زیر پا گذاشتن قوانینم انجام دادهام سودده شود، آن تصمیم را یک تصمیم "خوب" میدانم.
-
قیمت خریدم به شدت روی تصمیم من برای فروش تأثیر میگذارد (مثلاً: "تا به قیمت خریدم نرسد، نمیفروشم").
-
برایم سخت است که دیدگاهم را در مورد ارزش یک دارایی، با وجود اطلاعات جدید، تغییر دهم.
-
اگر قرار بود امروز سبد سهامم را از نو بچینم، احتمالاً بسیاری از سهمهای فعلی را نمیخردیم.
-
نسبت به داراییهایی که در آنها ضرر کردهام، یک نوع وابستگی عاطفی پیدا میکنم.
-
تمایل دارم تواناییهای تحلیلی خودم را دست بالا بگیرم.
-
قبل از ورود به یک معامله، بیشتر به دنبال تحلیلها و اخباری میگردم که ایده من را تأیید میکنند.
-
وقتی میبینم یک سهم یا ارز دیجیتال به شدت در حال رشد است، احساس میکنم باید هرچه سریعتر آن را بخرم تا از سود جا نمانم.
-
درد روانی ناشی از یک ضرر ۱۰۰ دلاری برایم بسیار بیشتر از لذت یک سود ۱۰۰ دلاری است.
-
پس از یک سقوط بزرگ در بازار، بیش از حد محتاط میشوم، چون تصویر آن سقوط به راحتی در ذهنم تداعی میشود.
-
پس از یک سری معاملات موفق، ریسک بیشتری در معاملات بعدی خود میپذیرم.
-
فکر میکنم میتوانم با هوش و تلاش بیشتر، بر عدم قطعیت بازار غلبه کنم.
-
به ندرت به این فکر میکنم که ممکن است در تحلیلهایم اشتباه کنم.
-
اولین تحلیلی که در مورد یک دارایی میخوانم، تأثیر زیادی بر تصمیمات بعدی من در مورد آن دارایی دارد.
-
کیفیت یک معامله را بیشتر با نتیجه نهایی آن میسنجم تا با کیفیت فرآیند تصمیمگیریام.
-
فروختن یک دارایی برایم سختتر از خریدن آن است.
-
پس از یک معامله زیانده، برای ورود به معامله بعدی بسیار محتاط و ترسو میشوم.
-
وقتی یک معامله وارد ضرر میشود، تمایل دارم به دنبال دلایلی بگردم که نشان دهد بازار به زودی به نفع من برمیگردد.
-
گاهی اوقات بدون تحلیل کافی و فقط از ترس جا ماندن، معامله میکنم.
-
اخبار و رویدادهای اخیر تأثیر زیادی بر تصمیمات معاملاتی من دارند.
-
اگر سهمی را ۱۰۰ دلار خریده باشم و قیمتش به ۵۰ دلار برسد، آن را یک "سهم ۵۰ دلاری" نمیبینم، بلکه یک "سهم ۱۰۰ دلاری با ۵۰٪ تخفیف" میبینم.
-
نظرات و تحلیلهای مخالف با دیدگاه خودم را نادیده میگیرم یا کماهمیت جلوه میدهم.
آخرین دیدگاهها