نویسنده: Dr.Arbasi
کوهنورد و سایه قله
در دهکدهای کوهپایهای، کوهنوردی زندگی میکرد به نام «شهاب». او به خاطر صعودهای سریع و بیباکانهاش شهرت داشت. شهاب عاشق هیجان غلبه بر صخرهها بود. هر قلهای که فتح میکرد، عطشش را برای فتح...
بندباز و نسیم
در میان دو صخره بلند که درهای عمیق را از هم جدا میکرد، بندبازی زندگی میکرد به نام «آرش». او نه به خاطر حرکات نمایشی و خطرناک، که به خاطر یک ویژگی منحصر به...
حجار و مجسمه
در درههای سنگی و دورافتاده یک کوهستان، حجاری زندگی میکرد به نام «بهرام». او به ساختن مجسمههایی از حیوانات شهره بود که گویی زنده بودند و در حال نفس کشیدن. اما بهرام رازی داشت...
استاد و ساعت شنی
در حاشیه یک شهر شلوغ و پرهیاهو، در انتهای یک کوچه بنبست، یک دفتر کوچک و بینام و نشان قرار داشت. هیچ تابلویی بالای در آن نبود، اما بهترین معاملهگران شهر، راه رسیدن به...
باغبان و علف هرز
رضا مردی بود که در یک بیابان زندگی میکرد. نه یک بیابان واقعی از شن و ماسه، که یک بیابان درونی. زندگیاش خشک و بیحاصل بود و تنها چیزی که در این بیابان رشد...
رودخانه و جویبار
سامان، ستاره تیم تنیس جوانان بود. پسری با استعدادی خام و قدرتی که مربیان را به تحسین وامیداشت. سرویسهایش مانند صاعقه بود و ضربات فورهندش، توپ را با خشمی رامنشدنی به زمین حریف میکوبید....

آخرین دیدگاهها